پارک رفتن های وقت و بی وقت النابانو
نازنین دخترم وقتی چشمش به پارک میوفته دیگه کنترلش دست خودش نیست از خود بیخود میشه و چشماش برق میزنه من و بابایی هم که همیشه در مقابل خواسته هاش سر تعظیم فرود میاریم عسل خانمم از وسایل بازی از همه بیشتر تاب بازی رو دوست داره الانم که ساعت از 1 نیمه شب گذشته و ما رو مجبور کردی با لباس توخونه ای تو رو بیاریم پارک ...
نویسنده :
عمه الهام
15:20
النا در جمع هم سن و سالهای فامیل
خدا رو شکر دخترم تو جمع و تو مهمونیا خیلی اذیت نمیکنه و اگه خوابش رو کرده باشه و سرحال باشه برای خودش بازی میکنه و مامانی و بقیه رو ناراحت نمیکنه دخترم اجتماعیه ماشالا ...
نویسنده :
عمه الهام
15:13
قایم باشک بازی النا
کی میتونه نی نی ما رو که رفته تو کمد قایم شده پیدا کنه ...
نویسنده :
عمه الهام
15:06
آنچه در 15 ماهگی بر گل اندام ما گذشت...
از وقتی برای النا تولد یکسالگی گرفتیم النا خانم مراسم تولد خیلی به دلش نشسته و علاقه خاصی به آهنگ تولد و خوندن این آهنگ همراه باروشن کردن شمع پیدا کرده هرروز و هر لحظه هم میگه : " تَ وَ " " تَ وَ" منظورش همون "تولده" یعنی لپ تاپ بیارین و برام فیلم های تولدمو بذارین. و اگه براش نیاریم مرتب و پشت سر هم میگه " تَ وَ" "تَ وَ" "تَ وَ" "تَ وَ" ... یکی دیگه از علایقش هم پوشیدن دستکش ظرفشویی هست و مانور د...
نویسنده :
عمه الهام
14:56
الهی هیچ فرشته کوچولویی، مریض نشه...
چندوقتی میشه که نتونستم وبلاگ دخترم رو بروز کنم و خدمت دوستان خوبم و مامانای عزیز برسم و این هم دلیلی نداشت جز گرفتاری این مدت بخاطر تب چندروزه و سرماخوردگی شدید دخترک کوچولوی مامانی تب چند روزه بی دلیل و البته به گفته دکتر تب ویروسی و بعدش هم به فاصله یکی دوروز بعد ازپایین اومدن تبش،سرماخوردگی وسرفه های شدید که خواب و خوراک رو از دخترکم گرفته بود اما خدا روشکر دختر ناز مامانی بعد از خوردن یه عالمه دارو و چرک خشک کن و طی کردن دوره نقاهت دوباره خوب شد و با لبخندهاش شادی رو به خونه آورد &nbs...
نویسنده :
عمه الهام
12:23